۴۱ سال پیش در کرمانشاه زاده شدم؛ در بامداد یازدهمین روز از ماه عزیز بهمن.
ساکن تهرانم. روزگارم بد نیست؛ اما دوست میداشتم تهران با مردمانش مهربانتر بود. شاید و شاید عمری اگر باقی بود ـ باقی ماند ـ زمانی رسید که گریختیم از این حوالی، غم نان اگر بگذارد...
مهندسی صنایع خواندهام؛ گرایش تولید صنعتی در دانشگاه معظم علم و صنعت؛ در همان دورهای که خیلی دوست داشت فیضیهی دانشگاهها بماند؛ اما با وجود من و امثال من، نماند.
درسخواندهی مدرسهی علامهحلی هستم. در باب اثرات تحصیل، همچنان امید شفا دارم از درگاه حضرت حق.
زندگیمان به استارت آپ گذشت در انواع و اقسامش. فی الحال در یکی دیگر ایفای نقش میکنیم؛ تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
به عنوان کارِ دلی، دستساختههای سیرا، شیرینترین کاری است که همچنان دلمشغولش هستم.
از سیاست خوشم نمیآید ولی اخبار سیاسی را تا حدی دنبال میکنم.
اصولا تلویزیون نمیبینم.
در عین شجاعت، از دو چیز میترسم: سوسک، آمپول.
اختصاص چند ساعتی وقت در هفته را به دوستان، وظیفه میدانم، به خصوص حضرت خدایار؛ که البته این فیض چند سالی است که از ما ساقط گشته؛ خداوند باعثین و بانیان این دوریها را لعنت کناد...
به حضرت حافظ ـ رحمة الله علیه ـ ارادت ویژه دارم.
البته مراتب ارادتمندی ما به حضرات خیام و سعدی و عبید زاکانی و جمیع حکما و فضلا بر کسی پوشیده نیست.
قدم زدن در طبیعت، ماهیگیری و اسکی با جمع دوستان را دوست میدارم.
بای دیفالت سنتی گوش میدهم؛ اگر آلبومهای جواد یساری در دسترس نباشد.
تقریبا غذایی نیست که دوست نداشته باشم؛ اما وقتی قورمهسبزی میخورم با دوغ و ماهی شور و سیر خام، بهشت را متجلی میبینم.
...
بروزآوری نمودیم این صفحه را در اولین عصر جمعهی سال ۹۶؛ در هوایی لطیف و بارانی، در تهرانی خلوت و قابل تحمل، در کارگاه دوست داشتنی سیرا
» هستم گاهی اینجاها...
|