نمیدانم این لپتاپ نفتییی که شرکت نفت به ما داده چه مشکلی پیدا کرده که تا وقتی یک ربعی در یخچال نگذاریاش، روشن نمیشود که نمیشود! انصافاً شما دیگر نخدید به ما! باور بفرمایید توی این شش ماه آخر به اندازهی کافی دوستان به جای شما هم خندیدهاند. اولین کار رسمی هر روزهمان شده این که لپتاپ را بزنیم زیر بغل، خیلی شیک برویم در یخچال را باز کنیم و در خیل نگاه دوستان عزیز، همراه با لبخندی ملوس بگذاریمش زیر یخدان! حالا این که چه شد ما کشف نمودیم که راه چاره، یخچال است، به خدا خودمان هم یادمان نمیآید ولی هر چه که باشد، کار راهبنداز است :)
قصه این است که این بندهی خدا، بازیافتی است. یعنی آن که ترکیب دو تا لپتاپ است که شده است این! آن دو لپتاپ مذکور، پیش از حضور حقیر در مرکز، در اختیار بچههای نرمافزاری بوده که ظاهراً دوستان آنها را مستهلک کردهاند. به ناچار عزیزان پژوهشگاهی چارهای ندیدند جز آن که از آن معجونهای پرفسور بالتازاری رویشان بچکانند و تالاپی همینی که الان داریم باهاش تایپ میکنیم را خلق نمایند. حال بماند که سه ماه پس از تحویل گرفتنش، خراب شد و دادیم تعمیر و چون پژوهشگاه صنعت نفت پول تعمیرات را نداشت!!!! هفت ماه دستشان ماند و نهایتاً پس از هزینهای سیصد تومانی سالمش کردند و تحویلمان دادند. پنج ماهی دستمان بود بی هیچ مشکلی تا این که این بساط یخچال بازی، خرمان را چسبید.
با آن که گاهی این موضوع خیلی روی اعصابمان رژه میرود ولی در کل راضی هستیم از این پسر. الان که هوا هم سرد شده، تقریباً نیازی به یخچال پیدا نکرده عزیزم. فقط این که تا از بیرون میرسیم به منزل یا محل کار، باید زارپ روشنش کنیم که اگر ده دقیقه بماند در هوای اتاق، همان آش است و همان کاسه.
به هر ترتیب گر اندکی نه وفق رضاست، نباید خرده گرفت، خاصه در مواردی این چنینی که شکر خدا نفس و حال و عشق و زندگیمان هم بندش نیست ؛)
عالی..
بسی خندیدیم رییس. هم به خود پست و هم به کامنتها. اتفاقاً بنده خودم دو سه سال پیش از همین لپتاپهای نفتی داشتم، خوشبختانه قلق مال من به پیچیدگی مال شما نبود. مال من رو باید با آرنج در محل بالاسر باطری با قدرت هر چه تمام فشار میدادی (بعضی وقتا دستم درد میگرفت انصافاً) و بعد از روشن شدن ول میکردی!! (البت مال من بعد از 10 ماه به دیار حق شتافت، یعنی وقتی دکمهاش رو میزدیم فقط برامون چشمک میزد چشمک زدنی، در اصلیتش شک نمودیم رسماً. قزوین لپتاپ میزنن؟)
لیشام: اين كه گفتي هم با حال بود كيوان جان :)) در باب اين كه ايشان به شما چشمك درميكردند قصيدهها ميشود سرود كه آن هم از پس امثال من برنميآيد. كار كار عبيد زاكاني و امثال ايشان است ؛)
|
|
.
وای من این عکس لپتاپتو الان دیدم. نکته مهم همون جفت پوتینه که گوشه عکسه (;
لیشام: خوب ميگيرين نكتهها رو P:
|
|
وبلاگ خيلي باحالي داري! خوشم اوومد!
|
|
(:
سلام عمو ليشام ميگم اين لپتاپتو ميتوني در آينده كنار همون پوتينها تو همون موزهاي كه پيشنهاد دادم به نمايش بگذاري.
ببين من همش به فكر آثار باستاني اين مملكتم والا...
لیشام: كاش اين مسؤولين مملكتي هم اندازهي شما به فكر شناسايي، حفظ و نگهداري آثار باستاني بودن :)
|
|
|
typical battery problem dood... check that up
|
|
آقا دو تا لپتاپ يخي بده، يه لپتاپ چوبي با يه دايتي لپتاپ پيچپيچي،،،!
لیشام: معلومه كه علاوه بر لواشك و نسكافه، تخصصهاي ديگهاي هم دارين شما و نم پس نميدين P:
|
|
اونجا کجاست؟
اون فضای اسرارآمیز پشت لپتاپ کجاست؟
|
|
Salam Lisham Jan man mikham laptop SONY ya IBM begiram vali ye moshkel kheili koochik sar rah hast POOOOL yani MONEY fekr konam akharesh majboor besham ye Laptop darepit DELL ya HP bekharam ye laptop Dell mikahm bekharam ba 1GB dual ram 667MHZ 120 GB Hard 256MB ATI Radeon Graphic Card Intel Core 2 Duo 2.0 GHZ Processor Windows Vista Capable va .... taze Dell hast 1500 DOLLAR naghabel SONY balaye 2000 Dollar hast akharesh fekr konam bayad ye Celeron mamooli bekharam Maro che be pardazandeye 2 haste iY Dual Coremoon koja bood pedar pool besoozeh
لیشام: دلمان سوخت رضا جان! نــــــــــــــــــــازي، نـــــــــــــــــــازي! دعا ميكنيم برايتان يه پولي هويجوري قلمبه برسد از آسمان، شما با آن يك لپتاپ بخري و با بقيهاش هم زن بگيري... ضمناً در اين مواقع ميگويند اي بسوزد پدر اين بيپولي! نه اين كه پدر پول بسوزد! شما كه از ما بيشتر درس خواندهايد اين را حتماً ميدانيد كه اگر روزي خداي ناكرده پدر پول بسوزد، آن وقت ممكن است كه پول هم پدر آدم را كه نه، يك جاهاي مهمي از آدم را سر بزنگاه بسوزاند! همان گونه كه هماكنون حقير از اين حيث در رنجم، اساساً...
|
|
delemoon tang shode bood oomadim begim eradat darim agha lisham.
لیشام: دلم را گرفتاندي با اين حرفت پسر. سه چهار شب پيش خواب ديده بودم آمده آنجا :) آمريكا. بچههاي دبيرستان را ديدم. به خاطر ندارم كهها بودند ولي سينا ستاري را يادم هست. چيز عجيبي كه از آن خواب يادم هست، دلتنگيام براي ايران بود. آن قدر اين حس قوي بود كه گويا از خواب بيدار شده بودم و از اين كه خواب ديده بودم، خوشحال شده بودم ؛) عجب روزگاري است كامران عزيز، عجب روزگاري است...
|
|
سلام
بالاخره باید یه فرقی بین سونی و غیر سونی باشه دیگه!
لیشام: دقيــــــــــــــــــــــــــقاً :)
|
|
ma hazeram be man ye lap top bedan ke noke gholeye himaliya roshan she ama naram confuteraye saito roshan konam
لیشام: حرف حساب زدين والا! واسه همينه كه ميگم راضي هستيم ديگه... ايشالا خدا يه لپتاپ هم به شما بده حالا قلهي هيماليا نه، همين سر دماوند خودمون روشن شه، لازم نباشه اين همه راه برين تا بلاد كفر ؛)
|
|
سلام. شرمنده، يک سوال بيربط ميخواستم بپرسم: برنامه کدنويسي PHP چيست؟ منظورم اين است که از چه برنامهاي براي واردکردن کدهاي PHP و يادگيري اين زبان در کامپيوتر (بدون استفاده از اينترنت) ميتوان استفاده کرد؟ احياناً لينک اين برنامه کجا است؟ ممنون!
لیشام: سلام محمد عزيز :) بهتره كه سؤالهايي از اين جنس رو به من ميل بزنين...
|
|
لپتاپ هم لپتاپهای قدیم! میگویند آن زمانی که مظفرالدین شاه قاجار درشکه سواری میکرد لپتاپهای خوبی توی بازار بود! راست و دروغش با خودشان!
لیشام: هر دو لپتاپند اما اين كجا و آن كجا ؛)
|
|
agha moshkele batry dare? aslan batrish ro avaz kardin ba yeki dige mahze emtehan?
لیشام: باتريش كه مشكل داره ولي فكر نكرده بودم كه مشكلش از باتريش باشه. قضيه اينه كه وقتي روشنش ميكني، روشن ميشه ولي ميره توي قسمت اولش كه ميخواد ستآپش رو بخونه، گير ميكنه. حدث ميزنم مال برد اصليش باشه. بردش قبلاً هم مشكل داشته. به هر صورت ممنون از تذكرت. در اولين فرصت امتحانش ميكنم :)
|
|
Laptop
Lisham jan salam man mikham dar ayandeye besyar nazdik ye laptop begiram mark laptop at ro begoo ke az in mark nagiram
لیشام: حالا يه چيزي گفتيم ما رضا جان! نزن اين قدر تو سر مال! خدا وكيلي وقتي اين لپتاپ رو خريدن واسه خودش يلي بوده (چهار سال پيش) كامپك هستن ايشون، پريساريو دو هزار و هشت صد. باور كن اگه از اول دست خودم بود هيچ وقت اين طوري نميشد. تو نميدوني اين جماعت غامپيوتيرباز چه جوري اين لپتاپها رو مستهلك كردن. اگه كمي بيشتر درس ميخوندن و صنايع قبول ميشدن، ميدونستن چهطور بايد از لپتاپ نگهداري كرد D:
|
|
نمیدونم دوستان چرا واسه پسر مردم حرف درمیارن؟!!! با همین حرفاست که پسرای (لپ تاب؛ رخش...) مردم بدنام میشن!!!! ایشون از تکنولوژی بالاشونه که تو یخچال شارژ میشن و در فضای اتاق دشارژ!!!!
لیشام: پسرم به نوبهي خودش از نگار تشكر ميكنه :)
|
|
ســرکارِ خـانـم
لیـشام جـان تــو دیگه چـــرا!؟! این صــیغهي " جـنابِ ... خـانـم" رو از کــجا درآوردی؟
لیشام: جناب كيانوش خانوم! خودتون روشن باشين به موضوع ديگه؛ لازم نباشه توضيح بدم D:
|
|
قبول نیس!
چن نفر به یه نفر؟! قبلا هم گفته بودم بهتره بدون حضور وکیلم اینجا حرف نزما! باز یادم رفت!... ضمنا فرزام جان لیشام چون خودش میدونه با خانوما نمیشه این مدلی رفتار کرد ناخودآگاه! حس میکنه که رخش و این لپتاپ و اینا باید پسر باشن ;)
لیشام: ريرا درست ميفرمان! ايشون چون ميدونن كه رابطهي من با عناصر اناث به طور اصولي خوب نيست، اين فرمايش رو فرمودن كه يه وقت به سرم نزنه چيز بيشتري در باب رفتار مناسب و در شأن ايشان از خودم صادر كنم. ممنون ريرا جان :)
|
|
خدا رو شکر که نباید توی ماکروفر بذاریش.
لیشام: آي گفتي! علي الخصوص كه از ماكروفر هم بدم مياد...
|
|
ببین میگم مشکل داری!!! به لپتاپ هم میگی پسر! مثلا" چی میشد بگی این دختره؟ یا این خانمه؟ یا این آبجی؟ این ...؟! یا یه چیزی توی همین مایهها؟!!... یا اصلا" پای جنسیت رو وسط نمیکشیدی؟.... هان؟
لیشام: فرزام جان! روي بد نكتهاي دست گذاشتي. چند وقتي هست كه هي دارم فكر ميكنم كه چي بنويسم واسه اين كامنت باحال شما ولي عقل و منطق و زبان و خيلي چيزهاي ديگه اصولاً قاصره كه در چرايي اين مسأله چيزي بگه. شما هم به ديدهي اغماض نگاه كن و بيخيال شو :) چاكريم ؛)
|
|
خیلی مخلصیم حضرت کاوه!
ای بابا! قصد خدای ناکرده توهینی به صاحت مقدس رخش بزرگوار (به ویژه حالا که فهمیدیم در رکاب همایونی برادران شهبازیان به اتفاق، توفیق خدمت داشته!) نداشتیم به هیچ رقم!... فقط پرسشی ذهن مشوش ما را میآزرد آن هم این که چرا هر چه به دست مبارک جناب لیشام میرسد چنین به پایان عمر نزدیک میشود به سرعت!!؟!!... که امید است از آن هم به دیدهي مزاح بگذرید به مرحمت و طبع بلندتان! (آقا و خانمش هم برای ما توفیری نمیکند چندان!! شما استثنائا مختارید به هرچه بنامید بنده را!!!;) ) زت زیاد!
|
|
خانم ريرا! (يا آقاي)! بپا كه چه ميگويي و لگن و اين حرفها را به سوي درگاه كه ميپراكني! آن رخش قبل از گرفتار آمدن ـ يا شايد توفيق خدمت يافتن ـ در بارگاه قدسي اخوي ما، از خادمان بيت ما بوده و از وي رضايت كامل داشتيم. يك عدد فن فولكس واگن را فرموده بوديم تا در او نصب باشد كه در گرماي كوير لوت هم چنان بادش ميزد كه انگار اصلا اين كه ميتابد لامپ است، نه آفتاب! همان رخش مذكور صد و بيست تا را بدون قرقر و هان و هون ميرفت. القصه اصلا آن صفت نامربوط ـ همان لگن ـ به اوشان چسباندني نيست كه نيست! اين كه بعدش چه شد را به طريقي مفصل خود حضرت ليشام ميتوان بازگو كند يا نكند كه اين قسمتش به ما مربوط نيست.
لیشام: مرسي كاوه جان :) جناب ريرا خانم! تحويل بگيرين ؛)
|
|
با این نخندیدنی که تو گفتی آدم از این که نمیتونه نخنده دچار عذاب وجدان میشه! D: ... راستی! چه حکمتیه هر چی میاد زیر دست تو لگن از آب در میاد؟! ;) اون از رخش بیچاره اینم که معلوم نیس کی از دست شما قندیل ببنده!! :)) ;)
لیشام: ببين ريرا جان! بنده ميخواستم يه چيزهايي در باب اين كامنت بنويسم كه ممكن بود خيلي ناجور بشه سيستم و ديدم كه جلوتر اخوي ما به برخي امور اشاره كردند... اين قدر هم شما نخندين به ما، آخر عاقبت نداره هااااا از ما گفتن
|
|
laptop roo lagane?:D ax tarike vazeh nist :D :)) در چه شرایطی تایپ میکنی؟!
لیشام: بله عزيز! درست تشخيص دادين! روي لگنه! اينجا قصهاش رو گفتم :)
|
|
really?!!!! :D che bahal! :)) man nemitoonam nakhandam:)) =)))
لیشام: باشه... باشه... شما هم بخند... وقتي سرتون اومد بهتون ميگم كه كجاش خنده داره ؛)
|
|
چـه تـوقعاتـی داری هااااا
مـوضوع به این دست اولی پیدا شـده... بـعد میگی نـخـندیم؟؟ ؛)
لیشام: خوب البته خودم هم كه يادم ميآد خندهام ميگيره :)
|
|
ببخشید اینجا اتاق خیارستان بود؟ :)
لیشام: بله! البته خود خيارستان كه نه. في الواقع اتاق خيارباني بود كه از آن جا بر امور خيارداني مديريت ميفرموديم. در اين عكس اتاق خيارباني از ديدگاه مديريتي مشاهده ميشود :)
|
|
< دل من و اين همه برف نيامده | آخرین نوشتهها | رأي خواهم داد >